نتایج جستجو برای عبارت :

خانهء جان

 
تمام شهرهای جهان مشغول لوندی، دل من بسته به "خانه". عاقبت تصمیم گرفت پابه پایم فرو برود در ترس و دلهره ای شیرین. عاقبت بار را بستیم. هزار مرد و زن وسواسی توی دلمان رخت می شستند و ما دور چینی ها و بلورها روزنامه  باطله می پیچیدیم. می شستند و فرش ها را لول می کردیم. می شستند و می خندیدیم.
قرار است جور دیگری دست بدهیم به دست زندگی. قرار است دوباره زودتر از خورشید پا به خیابانهای شهر بگذاریم.
 
 
 
 
من یک دهن خسته که آواز ندارد 
یک پنجرهء بسته که پرواز ندارد 
من بی تو یکی مثل خودت، آینهء دق! 
یک آخر بیهوده که آغاز ندارد 
 اینقدر نگو از من و از هر چه تو بنویس
هر حس پدرمرده که ابراز ندارد! 
 دستی که قلم را به تعفن نکشاند 
مانند رسولی است که اعجاز ندارد
یا ما خبر از خانهء همسایه نداریم 
یا اینکه کسی در دِه ما غاز ندارد! 
 بگذار همانند تو دیوار بمانیم
این خانه نیازی به درِ باز ندارد 
علی اکبر یاغی تبار
پیغمبر- صلّی الله علیه و آله و سلّم- دستور داد در مدینه مسجدی بنا کنند.پیغمبر خود نیز دست به کار شد،نه تشریفاتی و سمبلیک،برای تشویق مردم یا تحبیب خویش،نه؛بلکه همچون یک  کارگر ساده،زمین را می کَند،خاک می بُرد،گِل می کرد،بار می کشید.کار مسجد که پایان گرفت،کار ساختمان خانهء پیغمبر آغاز شد.به دستور وی،خانهء او را در کنار مسجد بنا کردند،به گونه ای که گوئی جزء ساختمان مسجد است،یعنی که پیشوای این رژیم در خانهء مردم یا خانهء خدا نشیمن دارد.دستور د
نُه)
مناسک حج،نه فقط رسالهء فقهی در آداب و اعمال حج است و نه فقط رسالهء فکری
در فلسفهء این آداب و تفسیر و تحلیل این اعمال،بلکه این آداب و اعمال در
حج،نام ویژه اش مناسک است و این نامی است که اسلام،خود بدان داده است و
نشان می دهد که تعبیر من از حج – که می گویم مجموعه ای است از حرکات،حرکات
دارای نظم وابسته به زمان و در جمع – با این تسمیه سازگار است.

ده) اگر یک هزارم تعصب و تکیه وسواسی که در فرم انجام حج اِعمال می شود،در فهم
معنی و محتوای آن به
ﻗﺪﻳﻤﺎ ﺩﻟﻤﻮﻥ ﺑﻪ ﻭﺳﻌﺖ ﻳﻪ ﺁﺳﻤﻮﻥ ﺑﻮﺩ ...ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺸﻢ ﻣﻴﻨﺪﺍﺯﻳﻢ ﺑﻪ ﺳﻘﻒ ﻣﺤﻘﺮ ﺍﺗﺎﻗﻤﻮﻥ ﻭ ﺮﻓﺘﺎﺭﻫﺎﻣﻮﻧﻮ ﻣﺷﻤﺮﻳﻢ!ﻗﺪﻳﻤﺎ ﻳﻪ ﺗﻠﻮﻳﺰﻳﻮﻥ ﺳﻴﺎﻩ ﻭ ﺳﻔﻴﺪ ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ ﻭ ﻳﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻧ...ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﺍ ﺗﻠﻮﻳﺰﻳﻮﻧﺎ ﺭﻧ ﻭ ﺳﻪ ﺑﻌﺪ ﻭ ﻳﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﺧﺎﻛﺴﺘﺮ!!ﻗﺪﻳﻤﺎ ﺍﻪ ﻧﻮﻥ ﻭ ﺗﺨﻢ ﻣﺮﻍ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﻴﺸﺪ، ﺭﺍﺣﺖ ﻣ ﺮﻳﺪﻳﻢ ﻭ ﺯﻧﻫﻤﺴﺎﻳﻪ ﺭﻭ ﻫﺮ ﺳﺎﻋﺘ ﺍﺯ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﺯﺩﻳﻢ ﻭ ﻛﻠ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻣﺧﻨﺪﻳﺪﻳﻢ...ﺍﻳﻦ ﺭ
نُه) مناسک حج،نه فقط رسالهء فقهی در آداب و اعمال حج است و نه فقط رسالهء
فکری در فلسفهء این آداب و تفسیر و تحلیل این اعمال،بلکه این آداب و اعمال در
حج،نام ویژه اش مناسک است و این نامی است که اسلام،خود بدان داده است و نشان می
دهد که تعبیر من از حج – که می گویم مجموعه ای است از حرکات،حرکات دارای نظم
وابسته به زمان و در جمع – با این تسمیه سازگار است.

ده) اگر یک هزارم تعصب و تکیه
وسواسی که در فرم انجام حج اِعمال می شود،در فهم معنی و محتوای آن به عمل م
شصت و دو) قرآن همه جا شیطان را هولناک می نامد و خطرناک،اما در اینجا،ضعیف می خواندش،زیرا اینجا سخن از قتال است و با مجاهدان سخن می گوید.توفیق شیطان،نه به خاطر آن است که قوی است و نه به علت آنکه مردم ضعیف؛بلکه اینها همه زادهء  جهل است.فقط باید مردم،آگاه شوند.آنچه پیامبران به قوم خویش بخشیدند،سلاح و قدرت نبود،پیام و حکمت و خودآگاهی و نور بود.
شصت و سه) خنّاس:هر عاملی که تو را از راه به در می برد و تو را به خود می گیرد،در خود غیب می کند.
وسوسه:عام
شصت و دو) قرآن همه جا شیطان را هولناک می نامد و خطرناک،اما در اینجا،ضعیف می خواندش،زیرا اینجا سخن از قتال است و با مجاهدان سخن می گوید.توفیق شیطان،نه به خاطر آن است که قوی است و نه به علت آنکه مردم ضعیف؛بلکه اینها همه زادهء جهل است.فقط باید مردم آگاه شوند.آنچه پیامبران به قوم خویش بخشیدند،سلاح و قدرت نبود،پیام و حکمت و خودآگاهی و نور بود.

شصت و سه)خنّاس:هر عاملی که تو را از راه به در می برد و تو را به خود می گیرد،در خود غیب می کند.
وسوسه:عاملی که
هجده)
رهبانیتِ تو در صومعه نیست،در جامعه است.در صحنه است،که در ایثار،در
اخلاص،در نفی خویش،در تحمل اسارت ها،محرومیت ها،شکنجه ها و درد ها و
استقبال خطر ها و در صحنهء درگیری ها و به خاطر خلق است که به خدا می
رسی،که:هر مذهبی رهبانیتی دارد و رهبانیت مذهب من،جهاد است.[پیامبر اکرم (ص)]

نوزده)
تنها این جاست که می توانی کلی را به چشم ببینی.در بیرون کعبه،فرد واقعیت
دارد،جزئی،عینی است،کلی،یک مفهوم ذهنی است،انسان یک معنی،یک ایده،یک مفهوم
عقلی و
یک)
سخن از انحطاط و دگرگونی طبیعی یک مذهب نیست؛بلکه آنچه در اسلام روی داده است،وارونگی است و آنچنان دقیق که نمی تواند تصادفی باشد،یا زادهء عوامل
ناخودآگاه طبیعی،بلکه بسیار آگاهانه و پخته و کامل...وجالب این است که در
اینجا نیز تشیع،اختصاصا چنین سرنوشتی را دارد و پیداست که دو سرشت مشابه،دو
سرنوشت مشابه را نیز داشته باشد و به تعبیر درست تر،همچنانکه تشیع،مترقی
ترین تجلی رسالت اسلام است،در این وارونه سازی،طبیعی است که به صورت منحط
ترین
هجده) رهبانیتِ تو در صومعه نیست،در جامعه است.در صحنه است،که در ایثار،در اخلاص،در نفی خویش،در تحمل اسارت ها،محرومیت ها،شکنجه ها و درد ها و استقبال خطر ها و در صحنهء درگیری ها و به خاطر خلق است که به خدا می رسی،که:هر مذهبی رهبانیتی دارد و رهبانیت مذهب من،جهاد است.[پیامبر اکرم (ص)]

نوزده) تنها این جاست که می توانی کلی را به چشم ببینی.در بیرون کعبه،فرد واقعیت دارد،جزئی،عینی است،کلی،یک مفهوم ذهنی است،انسان یک معنی،یک ایده،یک مفهوم عقلی و ذهنی و
روزی پیرزنی نزد وی می آید
تا از او چیزی بپرسد؛آن همه خبرها و عظمت ها که از او شنیده بوده است چنان در او
اثر می کند که تا خود را در حضور وی می یابد،می لرزد و زبانش می گیرد؛پیغمبر که
احساس می کند شخصیّت و شکوه او،وی را گرفته است،ساده و متواضع پیش می آید،به مهر
دست بر شانه هایش می گذارد و با لحنی که از خضوع،نرم و صمیمی شده است می گوید:

«مادر چه خبر است؟من پسر
آن زن قریشی ام که گوسفند می دوشید».

بعد احساس و عمق و عاطفه و
اندازهء رقّت قلب محمّد(ص)نیز ش
می‌خواهم از دردی بگویم که بوی گنــاه و نجاستش، تمام شهر را پر کرده است.دخترکی نوجوان و شهرستانى، با مشکلاتی در پرورشگاه مواجه می‌شود و مشکلاتی که او را مجبور می‌کنند تا برای تامین
آینده و خوشبختیِ برادر کوچکترش، از آنجا فرار کند. دست سرنوشت، او را به خانه‌ای می‌کشاند که خانهء فساد می‌خوانیمش. در مابین این کشاکش‌ها، آشنایی با فردی، تقدیر دیگری برای دخترک رقم می‌زند.
ادامه مطلب
46) علی(ع) در پاسخ عثمان در مورد اینکه با ابوذر چه برخوردی داشته باشد،فرمودند:من آنچه را مؤمن آل فرعون گفت به تو می گویم:اگر ابوذر دروغگو باشد،دروغش به خودش برمیگردد و اگر راستگو باشد،آنچه را که برایتان پیش بینی می کند به شما می رسد.47) درآیهء 177 بقره،بینِ دادن زکوة و دادن مال به خویشان،یتیمان و بردگان فرق گذاشته و اینها را بر زکوة مقدّم داشته است.اندوختن مال را نفی کرده و به انفاق در راه خیر امر فرموده است.
48) پیامبر(ص):دوست ندارم که به قدر کوه ا
آن خدائی که من به او معتقدم،خدائی است که پیامبر بزرگش،پیامبر شمشیر است و به قول رودنسون:«پیامبرِ مسلّح» است(البته او به عنوان حمله به پیغمبر،این وصف را می آورد،ولی من به عنوان افتخار!).البتّه پیامبر من مثل پیامبر مسیحیّت کاتولیک رومی نیست که میان ظالم و مظلوم،آقا و برده،استعمار روم و استعمارزدهء فلسطین،پیام عشق و محبّت تبلیغ کند و با چند تا نصیحت – که فقط به درد موضوع انشاء می خورد – در برابر امپراطوری وحشی و نظامی جهان،بخواهد تودهء ذلیل
مانند
پرومتهء اساطیری است که به خاطر انسان،آتش مقدس خدایان را از ملکوت الهی
به زمین آورد،و به شب سیاه و زمستان سرد زمین و زندگی انسان نابینای فسرده
افکند؛و محکوم ابدی تنهائی و زنجیر و غربت و وحشی گری و شکنجهء جانوری گشت؟

ابراهیم
در آتش؟اسماعیل در منی؟یحیی در دربار هیرودیس؟موسی در غربت صحرای آوارگی و
هراس فرعون؟مسیح بر صلیب جنایت و جبّاریّت یهود و قیصر،به چهار میخ کشیده؟
 
 محمد(ص) در بلندی طائف،تنها و خون آلود و گرسنه و رانده شده و سنگ
 تست دقت 
  
 
پایان جلسه ی سینزدهم 
کار در منزل ، تست دقت 
مدرس شهروز براری صیقلانی مجری و مدیر دوره ی آموزش سرکارخانم رعنا شمس واعظی ، مکان.... 
 
 
از داخل خانهء متروکه ی پدری وارد کوچه شدم ، زندگی جاری ست
 ، دوباره پشت سرم ، خانه ای سیاه پوشیده ، صدای زجه و شیون و عزاداریست. 
  داخل خانه عطر شیرین حلوای خیراتی ست ، چه خوب ، این عالی ست . 
اما من که توان خوردنش را ندارم ، چه بد ، اما برای آن هم ، روش و راه حلی مشکل گشا باقی ست ، 
می توانم تنها عطرش
پیغمبر که تاریخ،آن همه از
اراده و تصمیم و قدرتش سخن می گوید و خسروان و قیصران و قدرتمندان حاکم بر جهان،آن
همه از شمشیرش می هراسند و دشمن از شدّت غضبش می لرزد،در عین حال،مردی است سخت
عاطفی،با دلی که از کمترین موج محبّتی می تپد و روحی که از نوازش نرم دست
صداقتی،صمیمیّتی و لطفی به هیجان می آید.

در جنگ هولناک حُنین،که
دشمنان باهم ائتلاف کرده بودند تا همچون تنی واحد،او را زیر شمشیر گیرند و نابودش
کنند و تا شکستِ نزدیک به آستانهء مرگ نیز او را کشا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها